- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز ستاره میرود از هوش، یک نظر برخیز کبوتری که به شوق تو بال در خون زد به بام عشق تو گسترده بال و پر برخیز چو من به حسرت یک چشم بوسه بر قدمت نشـسـته در ره تو خاک رهگذر برخیز رسیده زائـر دلخـستهای ز غـربت راه که مانده از سفری سرخ دربه در، برخیز شـبانههای شـب شـام را دلـم طـی کـرد به هُرم چلّه نشـستم در این سفر برخیز کنون که خون دلم سرخ همچو لالهٔ دشت به چهره میچکد از چشمهای تر برخیز یه یک اشاره بگویم: قسم به حرمت عشق سکـیـنه آمـده از راه، ای پـدر! بـرخـیز
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
سلام ای چهرهٔ در خون نشسته سلام ای شیـشـهٔ عـطر شکـسته سـلام ای نــور قــرآن مـقــطـع سلام ای زلف مشکـین گـسسته رسـیـدم من کـنـارت ای بـرادر کـنـم گـریـه نـثـارت ای بــرادر چو شمعی قطره قطره آب گشتم شـدم شـمـع مـزارت ای بـرادر بــیـا دورت بـگــردم نــازنــیــم کــنـار قــبـر زیـبـایـت نـشـیـنـم بگـویم از غـم و درد و جـدایـی جـمـال خـوب رویان را بـبـیـنم به پـای قـبـر خود مـادر نداری سرت را روی زانویش بزاری نـوازش میکـنـم خاک مـزارت بریزم من گلاب اشک و زاری بـگــویـم درد دلهـای نـگـفـتــه اسـیـری و غـم پـهـلـو شکـسـته بـبــیـن امــروز آوردم بــرایـت ربـاب و دخـتـران نـو شـکـفـته بـسـازم مـن بـرایـت سـایـبـانـی بگیرم من برایت روضه خوانی اگـر فرصت شود من میگـذارم به روی قـبر تو سنگ و نشانی تو رفـتی شد تـمـام این دلـم غـم شـبـیـه مـادرم شـد مـونـسم غـم نـبـود حـتـی بـرایـم هـم زبـانـی خـدا خیرش دهد شد هم دمم غم بـرای کـودکـان بـودم پـرسـتـار طـبـیـبی بیقـرار و چـشم بیدار هـمش فکـرم کـنار نیـزهات بود خدا نگذاشت من را بیعلـمـدار چهل منزل اسـیر و تـشنه کامی نگـاه خـیـره سـرهـای حـرامـی چـهـل منـزل دویدنهای کودک بـه پـشـت نـاقـۀ پـر ازدحــامـی ربـاب و لایی لای بینـصیـبـش نــوای خـوانـدن امـن یـجـیـبـش خـدایـا قـسـمتـش کن بار دیگـر بگـیـرد در بغـل طفـل عزیزش ز داغت بین چسان حساس گشتم به رنگ ارغـوان و یـاس گشتم دو دسـت ساقی ات افـتاده دیـدم پـی رأس تـو و عـبـاس گـشـتـم تــمـام قــافـلـه بـیتـاب بــودنــد زدست حـرمـله بیخواب بودند نـمـیدانـم چـه کـرده بـا رقـیــه تـمـام شـامـیـان شــاداب بـودنـد تــمـام راه دیــدم مـن سـرت را به زیر نعـل مرکب پیکـرت را الـهـی کـاش مـن زنــده نـبــودم که بینم خـنجری بر حنجرت را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
اربعین شد و ببین که زینب آمد از سفر پیر گـشته خواهـرت نمیشناسیَم دگر من فـدای تـربت غـریـبت ای برادرم ای بهـار بیگـنـه خـزان شـده بـرابرم لحظهای درنگ کن که تا بگویم از سفر لحظهلحظه، شهرشهر و کو به کوی و در به در جملهای بگویمت ز غصههای سینهسوز زینب تو پیر شد حسین در این شبانه روز بود زیـر آفـتـاب، پـارههـای پیـکـرت گشت سایبان من ز روی نیزهها سرت سنگ کوفـیان کجا و گـوشۀ لب امـام میکشد مرا حسین، خاطرات شهر شام از نظر نمیرود هجوم چوب خیزران گریههای مـادران و نالههای دختران زخم عشق توست مانده بر تنم نشانهها مـثـل مـادرم شـدم اسـیـر تـازیـانـههـا گرچه غصه روز و شب مرا غم رباب داد بـیـشتـر غـم رقـیـهات مرا عـذاب داد دختر سهسالهات کتک به هر بهانه خورد در کشاکش سفر ز زجر تازیانه خورد آنچنان رقـیهات سـرت فـشرد در بغل تا به وصل تو رسید و شد طبیب او اجل در کنار تو حسین، غصهاش تمام شد تا ابـد سـه سـالۀ تو میـهـمان شـام شد
: امتیاز
|
زبانحال جامانده ها از زیارت اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
باز بـاید سر کـنم با خاطـرات اربعـین خاطرات گریه در صحن یل اُمُّ البنـین از مرور خاطـراتش نیـز لذّت میبـرم مینشـسـتم رو به ایـوان امیرالمومنین خوب یادم هست هر موکب که رفتم، پهن بود زیر پـای زائـرانت بـالِ جـبریـل امـین با چه شوقی تاول پاهای خود را میشمرد زائری که بود گویا با ملائک همنشین دستهدسته وارد کرب وبلایت میشدیم گـوئـیـا بـودیم دسـتـان خـدا در آسـتـین این سفر تا کربلا ایکاش برگشتن نداشت هاتفی میگفت با ما: فادخـلوها خالدین من تـمام سـال را با اربعـیـن ت زندهام ادعایی هم ندارم، عاشـقی یعـنی همین با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد در میان راه هر جایی که میخوردم زمین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
از اول گـل هـر سخـن بود زینب کـسـای روی پـنـجتـن بـود زینب چنان مـادرش ممـتحـن بود زینب بـدون تـبـر بتشـکـن بـود زیـنب قـمر بـود زیـنب! گهـر بود زینب و مـمتـاز از هـر نظـر بود زینب کسی مثل این آیه عـصمت ندارد کـم آورده بـاشد؟ حـقـیـقـت نـدارد به جز با حسین عشق خلوت ندارد به جز کربلا میل و رغبت ندارد خوش است اینچنین سر کند تا قیامت بــرادر بــرادر کـنـد تـا قــیـامـت گهر از دو چشمش چکیده چکیده به اینـجـا رسـیـده خـمـیده خـمـیده چه درد بـدی از کـشیده! کـشیـده! صـدایـش مـیآیـد بـریـده بــریــده سـلام ای سـلـیـمـان بیخـاتـم مـن بغـل کـن مرا بـاز هـم محـرم من بـه گـودال افــتـادی و مــادر آمـد و با قلب صد پارهاش خواهر آمد همینکه تورا بوسه زد لشگـر آمد لباس تو با زحـمـت از تن درآمـد نبرّید خنجر! به خونت وضو کرد دلم زیر و رو شد تو را پشت و رو کرد کـشـیـدنـد ما را به مـیـدان کـوفـه گـذر کـردم از راه بــنـدان کـوفـه نــمـودم رســوا شـغــالان کـوفــه عجب غـربتی داشت زندان کوفه به تـفـسـیـر قـرآن من اجـر دادنـد سرت رفت بر نی مرا زجر دادند مرا کـوچه کوچه مرا خـانه خانه مـرا بـا بـهــانـه مــرا بـیبـهــانـه بـه زور لـگـد، سـیـلی و تـازیـانه کـشـیـدنـد بـیـن گـذر وحــشـیـانـه ربـاب تو را با کـتک میکـشیـدند به ویـرانه ما سـرک میکـشـیدنـد
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها در اربعین سیدالشهدا
اربعین یک گوشهای از جلوههایِ زینب است بیقراریِ دل از شور و نوایِ زینب است هر کجایِ کربلا رفتی بدان که هر وجب بیگمان یک جلوهای از خاکپایِ زینب است مثـلِ حـیـدر رفـتـه و مـانـند زهـرا آمـده خصلتِ این دو عمیقاً در صدایِ زینب است وقتِ رفتن قد رشیده، وقتِ برگشتن کمان استـقامت اوّلین درسِ وفـایِ زینب است در نمازِ شب حسـینش را به خاطر آورد هیچ میدانی چه رزقی در دعایِ زینب است خطـبهاش درهم شکـسته هیبتِ اهلِ نفاق شام تسخـیرِ دمِ خـیـبرگـشایِ زینب است هالهای از نور بر گِردش تجّلی مینمود شرمگین معنایِ عفّت از حیایِ زینب است سر فرود آوردنش را کس ندیده در جهان گرچه بارِ غصّهها بر شانههایِ زینب است هرکه دور افتاده از بابُالحسین، راهش دهید مطمئناً روضهها دارالشفـایِ زینب است
: امتیاز
|
زبانحال جامانده ها از زیارت اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
وقت ضیافـت آمد و در پشت در ماندم امسال من در این قفس بیبال و پر ماندم جا ماندم از کربوبلا و در بهدر ماندم این روزها جـانم به لـب آمد اگر مانـدم انگـار که روی زمـین تنهـا ترین هستم مـحروم از خـیر کـثـیر اربـعـین هـستم مونس نـدارم غـیر این چشـمان گریانم خیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانم زوّار، راهـی بـهــشـتـنـد و پـریــشـانـم خیلی خجالت میکشم من از حسین جانم کارم فقط اشک است و ناله از فراق دوست تربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوست اصلا نـدیـده پـسـتی و روی سـیاهـم را دیده همیشه خـواهش و شوق نگاهم را قـبل از دعـایم داده هر آنچه بخواهم را او مـطمئـنا خـوب میدانـد صلاحـم را من راضیام بر آنچه که جانان پسندیده امسال قـربـانش شوم هجـران پـسندیـده تـنهـا پـناه و مـلـجأ جـا مـانـدهها مـشهد در وقت غربت دلخوشی هر گدا مشهد شاه خـراسـانی صدا زد که بـیا مـشهـد تنهـا شدم رفـتم به جـای کـربلا مـشهـد خـیـلی رئـوفـانـه به فـریـادم رسـید آقـا خیلی عـطوفـانه سرم دسـتی کـشـید آقا دستـم به دامـانت آقـا کاری بـرایـم کـن قدری از این درد و غمِ در سینهام کم کن و انظر إلیَّ...سائـلت را باز محرم کن سلطان! بـرات کـربـلایـم را فـراهم کن تسکین هر درد و غمی روضه است، میدانی ابن شبیبم، چند خطی روضه میخوانی؟ فابک علی المظلوم، جدم دست و پا میزد فابک علی المحروم زینب را صدا میزد فابک علی المهموم، خولی بیهوا میزد فابک علی المغموم، پیری با عصا میزد او نیزه میخورد و علی آن لحظه آنجا بود عطشانِ زیر دست و پا فرزند زهرا بود
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
یـادت میآیـد زیر پـرچـم گـریه کردیم هرجا حسین گفتند، در دم گریه کردیم تا کربلا رفتیم و با هم روضه خواندیم تا کـربـلا رفـتـیم و با هم گـریه کردیم این که روایت گـفـته زائـر عـرشـیانـند یـعـنی کـنـار نـوح و آدم گـریه کـردیم در زیـر بـارانی که نـمنـم بود، ما هـم از اصغرش خواندیم و نمنم گریه کردیم چـندین سـه سـاله در مـیان راه دیـدیـم بر روضهای که شد مجسّم گریه کردیم خـسـتـه شـدیم و با قـد خـم راه رفـتـیم یک لحظه بعدش بر قد خم گریه کردیم گـفـتـند تا کی گـریه بر آقای مـظلـوم؟ گـفـتـیم که اللهُ اَعـلـم ... گـریه کـردیـم تنهـا نه بر کـرب و بلا و هـر مقـامش بر عکـسهای کـربلا هم گـریه کردیم این اشکها آبیست بر دوزخ، به والله فـردا پـشیـمـانـیم اگر کم گـریه کـردیم
: امتیاز
|
مدح و زمزمۀ حماسۀ اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
باز دل زمزمه و شـور و نوا میگیرد عـطـری از قـافـلـۀ آل عـبـا میگـیـرد بـاز در مـاه صـفـر بـوی مـحـرّم آمـد هر که مَحرم بشود رنگ عزا میگیرد اربعیـن است که دلها به تپـش میافـتد قـلبها بـوی رگ خـون خـدا میگیرد حـجِّ ما حـجِ حـسینی ست خـدا میداند حاجیِ عشق از این مروه صفا میگیرد کـربلا بر همه حتی به مـدینه اُولاست زینب از نـیـمۀره کـربوبلا میگـیرد جابر از خانه برون شو که رسد موکب عشق این نوای دلِ زهـراست که پا میگیرد خـیمۀ فـاطـمه در کـربو بلا بـرپا شد جـبرئـیل است که ذکر شهـدا میگیرد هر که دارد هـوس کـربو بلا بـسمالله حاجـت آریـد که امروز دعـا میگیرد زائـر از مـرتـبۀ خـویش نـگـردد آگـاه این مقامیست که در روز جزا میگیرد دل مــا را حــرم الـلـه نــوشـتـنـد ازل حرم اینجاست، دلت راه کجا میگیرد
: امتیاز
|
مناجات ماه صفری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کـولهبـار معـصیت دارم ببـین دلواپسم باز هم درماندهام خوردم زمین دلواپسم دل به بیگـانه سـپردم قـسمـتم آخر نشد تا که باشم با تو یک شب همنشین دلواپسم بسکه از تو دور ماندم شاهدی آخر دلم با ریـا و بیحـیایی شد عجـین دلواپسم بد ضرر کردم که وابسته به این دنیا شدم تیره شد قـلبم که حالا اینچـنین دلواپسم شهر پُر شد از گناه و بیتفاوت ماندهام وای بر من که ندارم دردِ دین دلواپسم در به رویم باز کن آقا که غیر از خانهات دائما شیطان نشـسته در کـمین دلواپسم میشود لطفی کنی آقا بگویی میرسی در کنارم لحـظههای واپـسـین دلواپسم تو فقط دست مرا بگذار در دست حسین راهیام کن کربلا در اربعـین دلواپسم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
عاشق حضرتِ حق بود و سراسر بخشید هرچه را داشت نه با حوصله! با «سر» بخشید تـا ابـد لـنـگـرِ کـشـتـی نـجـات خـود را متمایل به حـیا کرد و به خـواهر بخشید تا که اوضاعِ زمینگیریِ فطرس را دید إذنِ پرواز به او داد؛ سپس «پر» بخشید دستچین کرد خدا محض طوافِ رویش آن زمـانی که به ما رتـبـۀ نوکـر بخشید متـولّـد شده بـودیـم چه گـریـان... ما را مـادرش آمد و با گـریه به مـادر بخشید زیـنت دوش نـبـی بـود و بـرای اثـبـات هـمۀ سیـنـهزنـان را به پیـمـبـر بخـشـید عدهای را وسـطِ روضه و بعـد از توبه عـدهای را وسـطِ صحـنۀ محـشر بخشید زیرِ قبّه، شب جمعه، کرَمش عام شد و زائـرانِ حـرمـش را دو بـرابـر بخـشـید اربـعـیـن یـادِ غــریـبـیِ حـسـن افـتـاد و خـیل زوّار خودش را به برادر بخشید!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دار و ندارش زینب و دار و ندار زینب است دل بیقرارش زینب و دل بیقرار زینب است آقا ز عالم برده دل زینب ربوده از حسین زینب قرار عالم و او هم قرار زینب است بعد از غروب روز غم بگرفت بر دوشش علم شد زنده از او کربلا این شاهکار زینب است منزل به منزل پای نی تا شام غم را کرد طی گفتا ز دین در بزم می دین وامدار زینب است یک زن چهل منزل عدو با رخصت از خون گلو بُرد از حریفان آبرو این افتخار زینب است در بزم عیش شامیان مردانه با تیغ زبان زد پایه قصر خسان این ذوالفقار زینب است با دست خود معجر گرفت امداد از یک سر گرفت از خصم انگشتر گرفت این اقتدار زینب است دیده است سنگ و خارها بزم می و بازارها هر چند دید آزارها زهرا عیار زینب است در حفظ نامش ایستاد پای خیامش ایستاد پشت امامش ایستاد این راهکار زینب است در ماتم مادر گریست بر غربت حیدر گریست بر مشک و دست و سر گریست غم در کنار زینب است با لحن حیدر گفت حق با یاد مادر گفت حق همراه یک سر گفت حق حق داغدار زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
آنکه ایثار و وفا را کرده معنا زینب است آنکه داده عاشقی را یاد ماها زینب است آنکه از کرب و بلایش غیر زیبایی ندید گفت: والله ما رایت الا جمیلا زینب است
: امتیاز
|
مناجات ماه صفری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
فرصتم طی شد و بیدار نشد که بشوم آخـرش لایـق دیـدار نـشـد کـه بـشـوم باعث دلخوشیات با ورع و ترک گناه پـسر فـاطـمه، یک بـار نـشد که بشوم من که یک عمر فقط مشغلهام دنیا بود سـر کـوی تو گـرفـتار نـشد که بـشوم شـهـدا اوج گـرفـتـند و زمـیـنی مانـدم وای از نفس، سبک بار نشد که بشوم اثـر مـرحـمـتت بـود که با کـوه گـنـاه آبـرو ریخـته و خـوار نـشد که بـشـوم برکت نان حـلالت همه جا با من ماند به کسی جز تو بدهکار نشد که بشوم حـاجـتم بود به پابـوس ابالفـضل رسم زائر صـحـن عـلـمدار نـشد که بـشوم گفت زینب چه کنم، هرچه که کردم آخر راحت از کوچه و انظار نشد که بشوم هرچه کردم که نخندند به ما مردم شام مـانـعِ خـنـدۀ اغـیـار نـشـد کـه بـشـوم
: امتیاز
|
مناجات ماه صفری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سالهـا در حـسرت دیـدار دلبـر ماندهایم جـمعهها را منتـظر مـاهِ منـوّر، ماندهایم زودتر آقـا بـیا و حـال ما را خـوب کن از غـم دوری تو خـیلی مکـدّر مانـدهایم یوسف زهرا کجایی کُشت ما را انتظار میشود پس کی ظهور تو مقدّر، ماندهایم در محرم چون شما رخت عزا پوشیدهایم بیقرار آن دو چشم خون و مضطر ماندهایم روضه تعطیلی ندارد جنّت ما روضههاست ما که عمری گریه کن هستیم و نوکر ماندهایم آنقَـدَر چـایی بعـد روضـه مـزه میدهـد آنقـدر که منتظـر تا چای دیگر ماندهایم روضه را تعطیل گفتند عدهای وقت بلا از بـلا دوریم ما تا پـای مـنـبر مانـدهایم به دو دستان عمویت دست ما را هم بگیر ما که پای نوکری تا روز محشر ماندهایم فکر نوکر باش، نزدیک است آقا اربعین دردمـنـدیم و بـدون کـربـلا درمـانـدهایم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
پیمانه خالی است و کرم بینهایت است اما هـمـین گـدایـی مـا اوج عـزت است کـودک بـه غـیـر خـانـۀ بـابـا نـمـیرود یعنی هـمیـشه خـانۀ عـشّاق هـیئت است اینجا حـسیـنیه است در این خانۀ حسین حتی نفـس کـشـیدن ما هم عـبادت است آغـوش اگر که باز کنی خوب ها چرا؟! هر کس گناه بیـشتر آورده دعوت است خـاکی شـدم برای تو خـاکـم درست شد زحمت برای روضۀ تو عین رحمت است ما پـرورش گـرفـتـۀ زهـرای اطـهـریـم از مادر آنچه میرسد اصلاً محبت است محشر همه به دور حسین جمع میشویم فردوس بیحضور تو خاموش و خلوت است نزدیک اربعـین شده کاری بکن حـسین دیگر بـرات را بده وقـت زیـارت است گــودال سـخـت بــود بـرای دلـش ولـی اشک امـام عـصر بـرای اسـارت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اینکه از زهـر جفا جای به بسـتر دارد طـشتی از خون دل خویش برابر دارد چـشمهایش به در و منـتـظر آمدنیست زیـر لـب زمــزمــه مــادر مــادر دارد جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثیست که در سیـنه مکرر دارد زهـر تنها کس و کار دل او گشت اگر یادگاریست که از کـیـنه هـمـسر دارد لحـظههای سفـرش در بغـلش میگـیرد چـادری را که بـوی یـاس معـطر دارد آرزو داشت نمیدید در آن کوچه تنگ مـادرش روی زمـین لالـه پـرپـر دارد گفت با گریه حسینم تو دگر گریه مکن که حسن میرود و سایه خـواهـر دارد آه؛ لایوم کیوم تو که در صحرا کیست؟ جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بزم حـسن حال و هـوایش فـرق دارد از ابــتــدا تـا انــتـهـایـش فــرق دارد اینجا هـمه کاره کـریم اهل بیت است آقـا نـگـاهـش بـر گـدایـش فـرق دارد با دست خالی برنمیگردی از این در بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد چـشمیکه گـریان عـزای مجـتـبی شد بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد گریه نکـرده مـزد کـارت را گـرفـتی گـریه کـنی که ماجـرایـش فـرق دارد آقا خودش فـرموده از کوچه بخـوانید اصلاً گریز روضههـایش فـرق دارد دارد صدای سـیـلی از کـوچه میآیـد این مجلس روضه عزایش فرق دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آن مـاه که در دامـن زهـرا بـنـشیـنـد بـایـد که چـنـین در دل دنـیـا بنـشیـند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شـانۀ طـاهـا بنـشیـند حالا که تویی آیهای از سـورۀ کـوثر بـاید که به تـفـسـیر تو مـولا بنـشـیـند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل آن دل که به درگـاه دو دریـا بنـشیـند آنقـدر کـریـمیکه فـقـیر آمد و گـفتی: از مـاست، بگـوئـید که بـالا بـنـشیـند آقای جوانان بهـشت است، جـماعت! دورِ که نـشـستـید؟ که تـنهـا بنـشیـنـد اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند جــای پـــســر اُمّ ابـــیـهــا بـنــشـیـنـد شـایـد پـسـر فـاطـمـه از پـای بیـفـتـد اما که شنـیـده است که از پا بنـشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشستهست گـیرد هـدف امروز، که فـردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد آن زهـر، به کـام تـو دلآرا بنـشـیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فـرداست که بر سـیـنۀ مـولا بنـشـیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغـت به دلِ گـنـبد خـضـرا بنـشـیـند شیرین دهن کـرببلا، گلپـسر توست از توست که اینگـونه به دلها بنـشیند با اذن بـرادر، پـسـر تـو، شـب آخـر برخاست که خـیمه به تماشا بنـشـیـند جـسم پـسرت، آه! شـبـیه جگـرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آری یک عمر دلش غرق عزاداری بود تا چهل سال، فقط کار حسن زاری بود از همان کوچکیاش کوچه گرفتارش کرد جگـر خون شدهاش حامل اسراری بود دم بهدم تکـیه به دیـوار غـریـبی میداد آنکه بر مادر خود فکر عصا داری بود هـفت بار از اثـر زهـر بخـود پیـچـیـده بارها این جگـرش صید جفـاکاری بود آخرین بار که زهر از گلویش پائین رفت روزه بـود و بخـدا لحـظۀ افـطاری بود از هــمـان روز کـه در خـانـۀ آقـا آمـد نـقـشۀ جـعـدۀ ملعونه جگر خواری بود زیر لب زمـزمۀ واحـسـنا زینب داشت خواهری که همه جا در صدد یاری بود نـاگـهـان دیـد به احـوال تـعـجـب زینب طشت رنگین شده و لَخت جگر جاری بود با خـبـر کـرد در آن حـال بـرادرهـا را باز هم دخت عـلی فکـر پـرستاری بود بیخـبـر بـود ز آثـار هَـلاهـل، ای وای اثـر سـودۀ الـمـاس عـجـب کـاری بـود قاسمش در بغل حضرت عباس گریست کـار عـبــدالـلـَهِ دردانــۀ او زاری بـود با وجودی که خودش حال عجیبی دارد هـمه جا ام مـصائب، پِـی دلـداری بـود آنکه در طشتِ بلا پاره جگر دید، همان دیـد در طشتِ طلا اوج گـرفـتاری بود «خیزران بود و لب قاری قرآن در طشت» غرق در خون، دهن و لعلِ لب قاری بود سرخ چشمی پی اظهار کـنـیزی خـندید شـاهـد خـنـدۀ او گـریۀ خـونـباری بـود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـن زائـر نـگــاه تــوأم از دیــار دور آن ذرّهام کـه آمـده تـا پـیـشـگــاه نــور در نام تو چه حس غریبی نهفـته است در نام تو چه خاطرهها میشود مرور آقـا غـریب هـسـتی و وقـت سـرودنت حسی غریب در دل من میکند ظهور من هم غـریب مثل تو یا أيها الغـریب من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور بـا تـو چـقـدر مـاهـیـتـم فـرق مـیکـنـد مانند ایـسـتـادن شب در حـضور نـور در پـیـشـگــاه آیــنــه مــرد مــقــرّبــی تو بـضـعـة الـرسولی و ریحـانة النـبی ای نـور روشـنـای دل و خـانـهٔ نــبـی ای جـایـگـاه عــرشـی تـو شـانـهٔ نـبـی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان، روح عـالم است از قـلـب تـو نـدیــدهام آقــا رحــیــمتـر از بخـشـش و کـرامت دستت کـریمتر حاتم به دست بخشش تو بوسهها زده است نـزد فـقـیـر بر لـب تو نه نـیـامده است سنـگ صبـور، مـأمـن غـمها و دردها ای خـانـهات پـنـاه هـمـه کـوچـهگردها صلحت حماسهایست که با روضه توأم است صلحـت چـقـدر آیـنـهدار مـحـرم است باید شناخت صبـر و شـکـیـبایی تو را باید گـریـست یک دهـه تـنهـایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه غـربت همیـشه با دل تو توأم است، آه هر لحظهٔ تو بوده نشان از غـریبیات وای از غم دل تو، امان از غریبیات هر روز شهر بر غمت افزود وای من دشـنام بـود و نـام عـلـی بـود وای من عمری غریب بوده ولی صبر کردهای مانـند لحـظههای عـلی صبر کـردهای
: امتیاز
|